جدول جو
جدول جو

معنی علی شناوی - جستجوی لغت در جدول جو

علی شناوی
(عَ یِ شِنْ نا)
مکنی به ابوالصفا. او راست:الفوائد السنیه فی ذکر الصلاه علی خیر البریه، که در29 رجب سال 1142 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین از فهرست الخدیویه ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غِ)
علی... شاعر عثمانی در قرن دهم هجری و از استانبول بود. نخست سمت منشیگری پیاله پاشا وزیر ثانی را داشت و پس از آن صاحب مقام بزرگی شد و به ثروت بسیاری نایل گردید. این بیت از اوست:
ای لاله خدگل ایله نیجه تشبیه ایده م سنی
سن پادشاه عالم او درویش گلشنی.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَحْ)
ابن محمد نحوی وزیر. مکنی به ابوالمکارم. متوفی در سال 561 هجری قمری او راست: مختصر الغریبین ابوعبید احمد بن محمد هروی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1209)
ابن ابی زید محمد بن علی نحوی استرآبادی. ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ سَ)
ابن احمد نسوی. مکنی به ابوالحسن. ریاضیدان و منطقی و از اهالی ’نسا’در خراسان بود و تا حدود سال 421 هجری قمری میزیست. او راست: 1- التجرید فی اصول الهندسه. 2- رساله فی المداخل الی علم المنطق. 3- المقنع فی الحساب الهندسی فی العراقین العربی و فارسی. (از معجم المؤلفین از فهرس مخطوطات الظاهریه و تراث العرب العلمی ص 257)
ابن محمد نسوی. مکنی به ابوالقاسم. وی به عربی شعر میگفت و مقل است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ قَ)
ابن محمد بن محمد بن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. ملقب به تاج العلماء. از فقیهان امامیه و از اهالی لکهنوء در هند بود. در سال 1260 هجری قمری متولد شد و در 1312 هجری قمری درگذشت. اوبر زبان فارسی و عربی و سریانی و عبری تسلط داشت. نام او در مصنفی علم الرجال به صورت ’علیمحمد بن محمد بن دلدارعلی...’ آمده است. او راست: 1- الاثناعشریه فی البشارات المحمدیه. 2- احسن القصص فی تفسیر سوره یوسف. 3- فصل الخطاب فی شرب الدخان. (از معجم المؤلفین). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ ص 432 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان تبادکان، بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 69هزارگزی شمال مشهد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 17 تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن خالد بلاطنسی شامی شافعی. ادیب و از اهالی دمشق بود. و در سال 936 هجری قمریدرگذشت. او راست: نزههالناظر و بهجهالخاطر فی الادب، نظم و نثر. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 642 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 743)
ابن احمد شامی خزرجی. مکنی به ابوالحسن. از فضلای قرن 11 هجری قمری بود و در سال 1033 درگذشت. او راست: مبادرهالاسعاف بنظم اجواد بعض الاشراف. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ص 451)
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم بن...) شود
ابن محمد بن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی. مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین. رجوع به علی حجازی شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی. مکنی به ابوالمعالی و ملقب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری أزهری شافعی. مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
دهی است کوچک از دهستان تمین، بخش میرجاوه، شهرستان زاهدان. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و در کنار راه فرعی میرجاوه به خاش، و دارای 45 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کِ)
ابن محمد بن عمیر نحوی کنانی. مکنی به ابوالحسن. وی از یاران محمد بن حسن بن مقسم بود و در سال 416 هجری قمری امالی ثعلب را از او روایت کرده است. (از معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 14 ص 245 و چ مارگلیوث ج 5 ص 378)
ابن ابراهیم کنانی فیجاطی. مکنی به ابوالحسن. متوفی در سال 720 هجری قمری او راست: التکمله المفیده لحافظ القصیده الشاطبیه فی القرأات. (از کشف الظنون ص 649)
ابن محمد بن صائغ کنانی. متوفی در سال 680 هجری قمری او راست: شرح جمل ابوالقاسم زجاجی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 604)
ابن محمد بن محمد بن علی بن احمد بن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی. مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِکِ)
ابن محمد بن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی کنانی. مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین. رجوع به علی حجازی (ابن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ)
ابن یوسف بن احمد رومی حنفی فناری. ملقب به علاءالدین. نام او در هدیه العارفین بصورت ’علی بن یوسف بن بالی بن محمد بن حمزۀ فناری’ آمده است. وی در بروسا پرورش یافت و نزد عالمان هرات و سمرقند و بخارا تحصیل کرد و در سال 903 هجری قمریدرگذشت. او راست: 1- شرح قسم اللتجنیس فی علم الحساب. 2- شرح الکافیه، در نحو. (از معجم المؤلفین از الکواکب السائرۀ غزی ج 1 ص 278 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1767 و الشقائق النعمانیۀ طاش کبری ج 1 ص 321)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن احمد بن عثمان بن محمد بن اسحاق سلمی مناوی الاصل قاهری شافعی. فقیه و عالم در برخی از علوم بود و در 13 ربیع الاول سال 813 هجری قمری در قاهره متولد شد و در 877 درگذشت. او راست: 1- تعلیق بر الحاوی و بر ابی شجاع. 2- کعاز المحتاج لتوضیح المنهاج. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد مناوی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالهمم. وی نزد ابن امشاطی تحصیل کرد و پس از سال 900 هجری قمری درگذشت. او راست: وقایهالعین بشرح تجرید کشف الرین فی احوال العین ابن اکفانی. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
مولی علی قنالی، ابن اسرافیل قنالی زاده. وی در سال 918 هجری قمری در قصبۀ اسباره از استان حمید متولدشد. و در 979 هجری قمری درگذشت. او راست: رسالۀ سیفیه. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ج 8 ص 388)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
ابن عبدالرحمان بن عیسی بن عروه بن جراح قنائی. مکنی به ابوالحسن. وی نویسنده بود و در سال 413 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- طرف خبرالولایه. 2- نوادر الاخبار. (از معجم المؤلفین از کتاب الرجال نجاشی ص 192 و ایضاح المکنون ج 2 ص 679 و هدیه العارفین ج 1 ص 685)
ابن محمد بن جعفر بن محمد بن عبدالرحیم بن حجون قنائی. ملقب به فتح الدین. وی در سال 708 هجری قمری در قوص درگذشت. او راست: مختصرالروضه. و نیز اشعاری دارد. (از معجم المؤلفین از الطالع السعید ادنوری ص 215)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عِ)
مصری (دکتر علی...). وی از دارالعلوم و از دانشگاه قدیم مصر فارغ التحصیل شد و فلسفه وزبانهای شرقی را در آلمان خواند و به مصر بازگشت و به استادی دارالعلوم منصوب شد و نیز بازرس کل فلسفه در وزارت فرهنگ گردید. و در سال 1359 هجری قمری درگذشت. او راست: الحیاهالاقتصادیه الالمانیه اثناءالحرب الحاضره (سنه 1914 م). (از معجم المؤلفین ج 7 ص 160)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شَ)
امیر علاءالدین علی شغانی، وی از وزرای میرزا شاهرخ بوده است. رجوع به علاءالدین شغانی و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 599 و 624 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَبْ بَ)
ابن محمد بن احمد بن یوسف بن محمد هیثمی طبناوی قاهری مالکی اشعری. ملقب به نورالدین. منجم و متصوف و شاعر بود. وی در سال 800 هجری قمری در محلۀ ابی الهیثم در مصر متولد شد. آنگاه نزد برخی از امرا تقرب یافت و مدتی نیز در عهد الظاهر جقمق زندانی شد و در سال 888 در قاهره درگذشت. او راست: 1- دو ارجوزه در بارۀ جیب. 2- الحمی الاحمدی و الرباط الصمدی. 3- وسیلهالخدم الی اهل الحل و الحرم. (از معجم المؤلفین بنقل از الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 287 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 706 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 733 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 163)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن حکم بنانی، مکنّی به ابوالحکم. محدث بود و ابوالاشهب از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالحکم (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن احمد بن عبدالمؤمن زواوی مغربی مالکی. از فضلا بود و در سال 828 هجری قمری درگذشت. او راست: عقودالدرر فی علوم الاثر. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 730)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن محمد سخاوی. مکنی به ابوالحسن. وی منسوب به ’سخا’ است و آن قریه ای است در مصر. اوابتدا بر مذهب مالکی بود سپس به مذهب شافعی گروید ودر مسجدی در ’قرافه’ ساکن شد. و هنگامی که ابوالقاسم شاطبی به آن دیار آمد وی نزد او قرائت قرآن را با روایات مختلف خواند. سپس به دمشق رفت و حلقۀ درسی در جامع دمشق تشکیل داد. یاقوت حموی گوید که این شرح حال را در سال 619 هجری قمری نوشتم در حالیکه این علی بن محمد در دمشق است و سنین کهولت را میگذراند. او راست: 1- شرح المفصل. 2- کتابی در تفسیر قرآن. 3- الوحید فی شرح القصید، که منظور قصیدۀ شاطبی است. (از معجم الادباء چ قاهره ج 15 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 414)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
ابن محمد بن عبدالصمد بن عبدالاحد بن عبدالغالب همدانی مصری. ملقب به علم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علم الدین سخاوی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِنْ نا)
ابن محمد بن ابراهیم دمشقی حنائی، مکنّی به ابوالحسن. حافظ و ناقد و قاری بود. در سال 370 هجری قمری متولدشد. وی از وهاب کلابی روایت دارد. و به مصر نیز سفر کرد و فرهنگی برای خود نگاشت. و در ربیع الاول سال 428هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 126. شذرات الذهب ابن عماد ج 11 ص 126)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری ناجی شافعی. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. لقب او را ’باجی’ نیز گفته اند. رجوع به علی باجی (ابن محمد بن عبدالرحمان بن...) شود
لغت نامه دهخدا